دهی است از دهستان اسغیور و شورآب بخش مرکزی شهرستان ساری. محلی کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 150 تن، آب آنجا از چاه ومحصول مختصر آن، غلات، نی شکر و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیه ذغال و صنایعدستی آن کرباس و شال بافی است و راه مالرو دارد. گله داران تابستان به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان اسغیور و شورآب بخش مرکزی شهرستان ساری. محلی کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 150 تن، آب آنجا از چاه ومحصول مختصر آن، غلات، نی شکر و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیه ذغال و صنایعدستی آن کرباس و شال بافی است و راه مالرو دارد. گله داران تابستان به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان، محلی کوهستان و سردسیر و سکنۀ آن 120 تن است. آب آنجا از چشمه سار و محصول آن غلات، ارزن، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایعدستی زنان شال و کرباس بافی است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان، محلی کوهستان و سردسیر و سکنۀ آن 120 تن است. آب آنجا از چشمه سار و محصول آن غلات، ارزن، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایعدستی زنان شال و کرباس بافی است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
برداشت و بلند ساخت و آنرا فراشت نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) (انجمن آرای ناصری). و بر این قیاس افراخته و افراشته و مصدر آن افراختن و افراشتن است و هر دو را بحذف الف نیزگفته اند. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : افراخت لوای پادشاهی بگرفت سفیدی و سیاهی. خواجه عمید لوبکی. رجوع به افراختن و افراشتن شود. - افراخت پای، بر سه معنی است: - ، در پهلوی فراسیاک بمعنی شخص هراسناک است. (فرهنگ فارسی معین). اصل کلمه ایرانی اوستائی است و فرنرسین تلفظ می شود و بموجب ترجمه یوستی آلمانی بمعنی شخص هراسناک می آید. (فرهنگ لغات شاهنامه ص 26) ، بمعنی حباب ها باشد و به این معنی چون در لفظ آب دو الف است الف اول به یای تحتانی موافق قاعده بدل شده است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
برداشت و بلند ساخت و آنرا فراشت نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) (انجمن آرای ناصری). و بر این قیاس افراخته و افراشته و مصدر آن افراختن و افراشتن است و هر دو را بحذف الف نیزگفته اند. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) : افراخت لوای پادشاهی بگرفت سفیدی و سیاهی. خواجه عمید لوبکی. رجوع به افراختن و افراشتن شود. - افراخت پای، بر سه معنی است: - ، در پهلوی فراسیاک بمعنی شخص هراسناک است. (فرهنگ فارسی معین). اصل کلمه ایرانی اوستائی است و فرنرسین تلفظ می شود و بموجب ترجمه یوستی آلمانی بمعنی شخص هراسناک می آید. (فرهنگ لغات شاهنامه ص 26) ، بمعنی حباب ها باشد و به این معنی چون در لفظ آب دو الف است الف اول به یای تحتانی موافق قاعده بدل شده است. (غیاث اللغات) (آنندراج)